حجتالاسلام والمسلمین سید هادی خامنهای، سومین پسر مرحوم آیتالله سید جواد حسینی خامنهای و برادر کوچکتر رهبر معظم انقلاب در گفتوگویی به شرح خاطراتی از آن دوران پرداختهاست. در ادامه شرح او از شخصیت پدرشان، آیتالله سید جواد خامنهای و شرح زندگی در مشهد و همچنین زیارت امام رضا(ع) را میخوانیم.
مجلس درس و بحثی که تعطیل نمیشد
در یکی از سفرهایی که پدر به همراه خانواده از عراق راهی ایران میشوند، سفری نیز به مشهد داشتند و ظاهراً نخستین سفرشان هم بوده که از معنویت حرم مطهر حضرت رضا(ع) بسیار خوش و خشنود میشوند و همانجا تصمیم میگیرند اگر خدا خواست، در آینده ساکن این شهر شوند. در مشهد ازجمله کسانی که بین پدر ما و ایشان علاقه زیادی وجود داشت، مرحوم میرزا حبیبالله ملکی بود. ایشان اصالتش آذربایجانی و از شاگردان آخوند خراسانی بود. مرحوم میرزا حبیبالله مردی ملا و فاضل بود. میرزا حبیبالله در جلسه انس روزهای پنجشنبه که به جلسه «کمپانی» مشهور بود، حضور پیدا میکردند و نخستین کسی بود که به جلسه پیش از ظهر روز پنجشنبه میآمد و ما از او پذیرایی میکردیم. در بین هفته اگر مجلس روضه در منزل آقای ملکی برپا بود، پدرم میرفتند و اگر نبود باز هم پدر میرفتند و این دیدار گاهی به سه چهار بار در هفته هم میرسید. مرحوم آیتالله سید علی اکبر خویی، پدر آقا سیدابوالقاسم خویی، از مراجع تقلید ساکن نجف از دیگر شرکتکنندگان جلسات «کمپانی» بود. ایشان با پدر ما دوستی عمیق و رابطهای صمیمی داشتند. من از همان دوران کودکی چهرهشان را بهخاطر میآورم. حدود ششساله بودم که او درگذشت، اما یادم هست وقتی در خانه ما را میزد، میدویدم و در را باز میکردم و ایشان همیشه تعدادی بادام در جیب داشت که به من میداد.
حاج آقا روحالله، یک روحانی با معنویت و ابهت خاص
امام خمینی(ره) وقتی به مشهد تشریف میآوردند، میزبانشان مرحوم میرزا علیاکبر نوقانی از علمای فاضل مشهد بود. در یکی از سفرهای امام خمینی(ره) به مشهد، مرحوم آقای نوقانی به پدرم میگویند یکی از آقایان از قم آمدهاند و دیدوبازدید دارند. از این رو ایشان هم برای نخستین بار با امام(ره) دیدار میکنند. پس از این دیدار پدر ما به آیتالله سیدهاشم میردامادی گفته بودند: «از حاج آقا روحالله خیلی خوشم آمد. روحانیت، معنویت، متانت و ابهت خاصی در ایشان هست .«این شناخت و آشنایی اول و ارتباطهای دیگر سبب شد وقتی مبارزات دهه ۴۰ شمسی آغاز شد و ایشان اخبار فعالیتهای امام(ره) را شنیدند، نظر مساعد نشان دادند و تا پیروزی انقلاب نیز این مساعدت حفظ شد، حتی آن زمان که ساواک، ایشان را به واسطه فعالیتهای ما، تحت فشار قرار میداد.
زیارت روزی دو بار
پدر ما در تشرف به حرم مطهر رضوی بسیار مقید بودند. ایشان بهطور معمول روزی دو بار به حرم مطهر مشرف میشدند، یک بار پیش از نماز صبح و یک بار پس از نماز عشا و هر بار سه ربع تا یک ساعت به آداب زیارت میپرداختند. من مدتهای زیادی در مسجد یا در تشرف به حرم مطهر یا جاهای دیگر ایشان را همراهی میکردم، بهخصوص آن زمان که چشمشان آب مروارید آورده و تا سرحد نابینایی کامل رسیده بود. شادابی و آمادگی همیشگی و همه روزهشان در زیارت برایم جالب بود. من که جوان بودم، گاهی خوابم میگرفت، اما ایشان با حوصله تمام زیارت میکردند و این برنامه هر روزشان بود. استثنا نداشت. هر زمان مرحوم پدر ما در منزل بودند هیچگاه بیکار نمینشستند، بلکه کتاب یا نوشتهای جلویشان باز بود و مشغول مطالعه بودند. هیچ چیز ایشان را از مطالعه بازنمیداشت.
پدری که رفتارش معلم فرزندان بود
ایشان در زندگی بسیار منظم و مرتب بودند. غذایشان بسیار ساده و اندک بود. انسانی بسیار زاهد و بیاعتنا به مسائل دنیوی بودند. در زندگی غالب علما و شخصیتهای روحانی بهخصوص در میان قدما حدی از زندگی تعریف داشت، اما ایشان از آن حد تعریف شده زندگی نیز پایینتر بود. ایشان برای رشد، آموزش و تربیت ما آنچه لازم بود و بر عهده داشتند، عمل کردند. برای ما صحبت میکردند، تاریخ میگفتند و شنیدنیهایی از قرآن و احادیث برایمان نقل میکردند، اما آنچه بیشتر در تربیت و شکلگیری روحیات ما اهمیت داشت، مشی ایشان در زندگی بود که جلو چشمان ما قرار داشت و غیرمستقیم تأثیر میگذاشت.
نظر شما